انصاری: مسئول اتفاقات کشور، رهبری و مجلس هستند!/ رأی خوب یا اعتراض خیابانی؛ کدام بهتر است؟
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۲۵۷۳۱
یک مقام اقتصادی در حالی وعده لمس آثار کاهش تورم از سال آینده را مطرح کرده است که وعدههای قبلی همچنان بر زمین است و از طرفی تجربه برجام نشان داد که نباید جامعه و اقتصاد را شرطی کرد.
سرویس سیاست مشرق - «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابهلای اخبار و اتفاقات کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیلها و پیشینههایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم میگذاریم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
***
انصاری: مسئول اتفاقات کشور، رهبری و مجلس هستند!
مجید انصاری، فعال اصلاحطلب و عضو مجلس تشخیص مصلحت نظام اخیراً طی اظهاراتی در یک نشست سیاسی که سایت جماران آنرا منتشر کرد، گفته است:
"مردم حق سؤال از نمایندگان دارند و نمایندگان باید پاسخ بدهند که در استیفای این حقوق چه اقداماتی کرده اند. به تعبیر دیگر، مسئول اول آنچه که امروز در کشور رخ میدهد رهبر و مسئول دوم مجلس است با این اختیاراتی که دارد."[1]
*نخبگان و خواص باید در این گزاره تأمل کنند که چرا مجید انصاری از دولت چیزی نمیگوید و رئیس جمهور را مسئول چیزی نمیداند؟!
این در حالی است که وضع حال کشور و ناصیه تمام امور؛ اثباتا و قانونا در دست رئیسجمهوری است که با رأی مردم انتخاب میشود و بر اریکه قوهای تکیه میزند که بیش از 98 درصد تصمیمات، درآمدها و اجرائیات کشور را بر عهده دارد.
وظایف و اختیارات رهبری و مجلس در حیطه اجرایی نیز صرفا در همان 2 درصد باقیمانده تعریف میشود.
در بیان فلسفی باید دانست که رهبری به مثابه قلب نظام است که حیات و راهبری مغز را نیز در کنار کل بدن تأمین کند. اما امورات بدن و نظام به دست مغز یا همان دولت است.
مجلس نیز در حیطه اجرایی عملا هیچ اختیاری ندارد و در حوزه تقنینی هم به تجربه دریافتهایم که یک مجلس میتواند بهترین مصوبات را داشته باشد اما دولت صدرنشین اقدام به اجرای آنها نکند و یا مصوبات را ضعیف اجرا کند.(مثل اجرا نشدن طرح اخذ مالیات از خانههای خالی)
همانطور که در ایام دولت روحانی هم از زبان رهبر معظم انقلاب این سوال را علنا شنیدیم که چرا دولت راهکارهای اعلامی برای مبارزه با گرانی را اجرا نمیکند؟!
پس میشود رهبری و مجلسی با بهترین عملکرد داشته باشیم اما یک دولت ضعیف، ناکارآمد و ضد نخبه با "رأی بد" مردم بر سر کار بیاید که از سرعت پیشرفت در بسیاری از امور بکاهد.
لذاست که بایستی دقیقا متوجه هدف مجید انصاری و دوستان او در مقصرتراشی از رهبری و مجلس بود.
از این رهگذر همچنین میتوان به اثبات اهمیت مسئله "رأی خوب" هم رسید و به رأیالعین دید که رأی خوب عموم مردم چطور میتواند موجب همافزایی تمامی ارکان کشور در کنار دولت بعنوان رئیس اجرائیات شود و بر سرعت پیشرفت امور از جمله اقتصاد بیافزاید.
***
"رأی خوب" یا اعتراض خیابانی؛ کدام بهتر است؟
عماد افروغ، نماینده سابق مجلس و استاد جامعهشناسی اخیراً طی اظهاراتی که اعتمادآنلاین آنها را منتشر کرد، گفته است:
"ما هم صندوق را میخواهیم و هم خیابان را. ممکن است که انتخاباتی شکل بگیرد که هیچ اشکالی بر آن مترتب نباشد. یعنی تکثر در آن باشد و مهندسی شده هم نباشد، اما معمولا کسانی که انتخاب می شوند، پیش از آن که یک دموکراسی وکالتی را دنبال کنند، تبدیل به دموکراسی نمایندگی می شوند. به جای آن که وکیل باشند تبدیل به نماینده می شوند و در این زمان از جانب خودشان برای مردم تصمیم می گیرند و هیچ ضمانتی نیست که بر اساس منافع خودشان و برای خودشان تصمیم نگیرند. بنابراین، شبهه تبدیل دموکراسی نمایندگی به حکومت الیگارشیک وجود دارد و در این حالت، جا برای اعتراض مردم باز است."[2]
*البته که جا برای اعتراض قانونی مردم باز است و این مهم در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران نیز دیده شده. لکن پیشگیری مقدم بر درمان است.
به این معنی که انتظار بود آقای افروغ پیش از تأکید بر عبارت مختلالمعنی "هم صندوق را میخواهیم و هم خیابان را"؛ بر ضرورت "رأی خوب" از جانب مردم تأکید میکردند.
رأی خوبی که میتواند منجر به روی کار آمدن یک گزینه جهادی و کارآمد شود و ایضا چاره کار گزینههای ناکارآمد و کار نکن در پساانتخابات نیز هست.
یعنی آیا بهتر نیست که مردم جامعه در صورت رؤیت یک گزینه ناکارآمد بر مسند ریاستجمهوری به جای فکر کردن به اعتراض و خیابان؛ به "رأی خوب" در انتخابات بعدی بیاندیشند؟!
صد البته در میانه این بازه عقلانی میتوان به مانیفست یک اعتراض عقلانی، مبنامحور و قانونی هم اندیشید لکن طرح این گزینه بدون مبتدا و مؤخر موجب غلطاندازی و نفی "رأی خوب" خواهد شد.
خیابان یعنی خون! آنهم در فضای کشور ما که حکومت انقلابی عمر کمی دارد و دشمنان خارجی هم کم نداریم.
دکتر افروغ پیش از این در واکنش به اغتشاشات 70 روزه خواستار برخورد جدی با آشوبگران خیابانی شده و گفته بود: ما انقلاب را آسان به دست نیاوردیم که آن را آسان از دست بدهیم.[3]
پ.ن: در توضیح رأی خوب ممکن است کسانی بگویند نامزد دلخواه ما در میان تأیید شدگان فلان انتخابات نبوده است فلذا رأی ندادیم یا رأی خوب ندادیم!
این گزاره در منطق جمهور و دموکراسی پذیرفته نیست زیرا قانون صلاحیت داوطلبان را بر اساس تمنیات جامعه بررسی نمیکند. بلکه برای بررسی به مُرّ قانون و منطق عقلانی توجه دارد.
در این شرایط اگر کسی احساس کرد نامزدی که تماما باب میل او نیست در انتخابات حضور ندارد؛ البته باید به "گزینه نزدیک" رأی بدهد و با حضور در انتخابات کسی را انتخاب کند که احساس میکند ولو اندکی به گفتمان او نزدیکتر است. و این یعنی فرایند رأی خوب به صندوق انداختن.
لازم به ذکر است که البته در منطق "رأی خوب" هیچ جایی برای میل و دوستداشتهها نیز وجود ندارد و صرفا "عقلانیت" و مصلحت جمعی است که رأی خوب را شکل میدهد.
در منطق رأی خوب، بسا که نامزدی باب میل رأی دهنده نباشد اما برای مشکلات روز کشور؛ معدل توانمندی او ولو به قدر یک صدم، از بقیه بالاتر است.
فلذا منطق رأی خوب میگوید باید به همین گزینه رأی داد حتی اگر باب میل من نباشد.
دقت شود که این منطق توانست بعنوان باطلالسحر توطئه "تحریم انتخابات از سوی اصلاحطلبان" عمل کند و نقشه آنها را در ساحت عقلانیت، مفتضح کند.
***
هشدار درباره تجربه شرطیسازی اقتصاد و جامعه
سیدمحمدهادی سبحانیان، معاون وزیر اقتصاد در بخشی از یک مصاحبه با خبرگزاری ایلنا گفته است:
"شاهد آن هستیم که پس از تخلیه آثار قیمتی اجرای مردمی سازی یارانهها روند رشد شتابان تورم کاسته شده و انتظار میرود در صورت ثبات سایر شرایط و تشدید انضباظ پولی و مالی دولت این روند کاهشی آثار خود را تا نیمه ابتدایی سال آینده نشان دهد."[4]
*آرزوی همه مردم این است که دولت محترم در تمام امورات خود پیروز باشد و بر سرعت پیشرفت کشور بیافزاید.
لکن با توجه به وعدههای قبلی اقتصادی، انتظار میرود که مسئولان وزارت اقتصاد در ارائه وعدههای جدید و خاصّه شرطی کردن ذهن جامعه برای یک موعد زمانی خاص؛ تدبیر بیشتری به خرج بدهند.
دقت شود که محقق نشدن وعدهها در صورت ارائه توضیح اصولی، عذرخواهی و اصلاح قابل تحمل است اما شرطیسازی ذهن جامعه برای یک موعد خاص؛ در صورت محقق نشدن؛ هزینه جبران بیشتری دارد.
کما اینکه در ماجرای "شرطیسازی بازار به واسطه برجام" در دولت روحانی هم تجربه کردیم که شرطیسازی بر اقتصاد و افکار عمومی چه مضرّاتی دارد.
در بحث تورم بایستی این نکته را برای مقامات وزارت اقتصاد توضیح داد که بازار ایران دچار "گرانی بیقاعده" است که در اثر نبود نظارت کارا بر بازار ایجاد میشود. و مادام که گرانی بیقاعده وجود داشته باشد؛ فرض بر صحت ادعای کاهش تورم سالیانه (و نه تورم نقطهای که چندان اهمیتی ندارد) هیچگونه کاهشی در نزد مردم احساس نخواهد شد.
***
1_ https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1576157
2_ https://www.etemadonline.com/fa/tiny/news-585545
3_ mshrgh.ir/1437414
4_ https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1304562
منبع: مشرق
کلیدواژه: تیم ملی ایران قیمت وزارت اقتصاد تورم گرانی وبلاگ مشرق انتخابات صندوق رای رأی خوب مشرق نیوز برجام مجید انصاری دولت مجلس شورای اسلامی قوه قضاییه قوای سه گانه مقام معظم رهبری عماد افروغ اعتراض خیابانی رأی بد کارآمدی ناکارآمدی دولت نظارت بر بازار خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت رهبری و مجلس شرطی سازی وعده ها رأی خوب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۲۵۷۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فارن افرز: چرا قدرت بزرگتر همیشه در ژئوپلیتیک بهتر عمل نمیکند؟
مرزهایی که جهان را در حالات امروزی شکل دادهاند ممکن است پاکنشدنی به نظر برسند؛ اما وقتی بازه زمانی را گسترش میدهید، خطوط بسیار سیالتر میشوند. امروزه یافتن مرز بینالمللی که در دو قرن اخیر تغییر نکرده باشد، دشوار است. دولتها متولد و ناپدید میشوند. قدرتهای بزرگ متورم، کوچک و ناپدید میشوند.
به گزارش دنیای اقتصاد؛ در سال ۱۹۱۰، تقریبا ۸۰درصد از کره زمین به تعداد انگشتشماری از امپراتوریهای اروپایی تعلق داشت - و بسیاری از بقیه در اختیار دودمانهای عثمانی و چینگ قرار داشت. اما جنگهای جهانی و استعمارزدایی شاهد ظهور بسیاری از دولت-ملتهای جدید و اغلب بسیار کوچک بود.
سازمان ملل متحد در زمان تشکیل در سال ۱۹۴۵ دارای ۵۱ عضو بود. اکنون ۱۹۳ عضو دارد. بیشتر این افزودهها ملتهای قدیمی، اما دولتهای جدیدی هستند که از امپراتوری ها، از جمله مستعمرات اروپایی سابق در آسیا و جمهوریهای سابق شوروی پدید آمده اند. از نظر ماهیت و مقیاس، این دولتها و نظام بینالمللی که آنها تشکیل میدهند، شباهت کمی به امپراتوریهای وسیعی دارد که در بیشتر تاریخ ثبت شده قبل از آنها وجود داشتند.
میانگین جمعیت کشورهای جهان امروز ۸.۵ میلیون نفر است - تقریبا به اندازه جمعیت سوئیس؛ و با این حال زود است تصور کنیم که عادات و تفکر مشخصه آن دوران امپراتوریها نیز از بین رفته باشد.
دولتهای متعددی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمدند، اما ایجاد آنها به موازات روند دیگری اتفاق افتاد: رشد آنچه السدیر رابرتز، دانشمند علوم سیاسی، «ابردولتها» مینامد. رابرتز در کتاب «ابردولتها: امپراتوریهای قرن بیست و یکم» ظهور سیاستهایی را که به عنوان بزرگترین سیاستهای جهان امروز میداند، یعنی چین، هند، ایالات متحده و اتحادیه اروپا، ترسیم میکند. تا سال ۲۰۵۰، ۴۰درصد از کل مردم در این چهار مجموعه زندگی خواهند کرد.
آنها ممکن است امپراتوریهای گذشته نباشند و نسبت به امپراتوریها مسوولیت بسیار بیشتری در قبال رفاه شهروندان خود داشته باشند، اما آنها در بسیاری از چالشهای امپریالیستی سهیم هستند - یعنی چگونه میتوان جمعیتهای وسیع، متنوع و اغلب چندملیتی را در چارچوب یک نهاد سیاسی واحد مدیریت کرد.
هر یک از این ابردولتها به روشهای مختلفی به این وظیفه میپردازند. اما اندازه، حجم اقتصادی و پیچیدگی داخلی آنها را از آنچه رابرتز «دولتهای کوچکتر» مینامد جدا میکند و این عوامل اساسا ژئوپلیتیک امروزی را شکل میدهند. رابرتز مینویسد: «نظم بینالمللی که در قرن بیست و یکم در حال ظهور است، با تفاوتهای چشمگیر در مقیاس دولتها متمایز میشود. از نظر او، این یک دنیای ابردولتی است و بقیه فقط در آن زندگی میکنند.»
این دیدگاه ممکن است برای بسیاری در پایتختهای غربی آشنا باشد، جایی که تحلیلگران و سیاستگذاران اغلب بر رقابت ایالات متحده با چین و شبح رقابت قدرتهای بزرگ تمرکز میکنند. اما اکثر مردم در ابردولتها زندگی نمیکنند و جهانبینی و جاهطلبیهای خود را دارند. آرمن سرکیسیان در کتاب «باشگاه دولتهای کوچک، چگونه کشورهای هوشمند کوچک میتوانند جهان را نجات دهند»، مینویسد: «جهان هرگز به گونهای ساخته نشده است که بقای دولتهای کوچک را تسهیل کند.»، اما این امر مانع از پیشرفت بسیاری از کشورهای کوچکتر نشده است.
سرکیسیان علاوه بر اینکه استاد فیزیک نظری و کارآفرین فناوری بوده، به عنوان نخستوزیر (۱۹۹۷-۱۹۹۶) و رئیسجمهور (۲۰۲۲-۲۰۱۸) ارمنستان خدمت کرده است. او کشورهایی از جمله ارمنستان را بررسی میکند تا مشخص کند که چگونه دولتهای کوچک میتوانند در جهانی که اغلب به وسعت پاداش میدهد، موفق عمل کنند.
او با تاکید بر دانش فنی و تکنوکراتیک، مشتاق است نشان دهد که کوچکی میتواند یک موهبت باشد و نه ضعف در صحنه بینالمللی. کتاب سرکیسیان اصلاحی بر تعصب فراگیر به نفع دولتهای بزرگ ارائه میدهد. رابرتز به نوبه خود، شکنندگی ذاتی ابردولتها و چالشهای حکومتی عظیمی را که با آن روبهرو هستند، به خوانندگان یادآوری میکند. در مجموع، این کتابها پیچیدگی یک سیستم بینالمللی را آشکار میکنند.
دولتهای کوچک در تعامل با کشورهای بزرگ عاملیت دارند و عظمت فرضی قدرتهای بزرگ و فشارهای درونی را پنهان میکند. البته، ابردولتها بیشتر از کشورهای کوچکتر به امور بینالمللی شکل میدهند. اما رقابت فزاینده قدرتهای بزرگ که صلح و رفاه جهانی را تهدید میکند، فضا را برای قدرتهای کوچک و متوسط ایجاد میکند تا نفوذ و پیشرفت کنند.
بزرگان شکست نمیخورند؟در بسیاری از تاریخ ثبتشده بشری، امپراتوریها شکل غالب سازمان سیاسی بودند. این دولتها غالبا کنترلهای ضعیفی را بر ساکنان خود اعمال و به ندرت بر روی ملت خاصی حکومت میکردند – در واقع، اکثر امپراتوریها بر جمعیتهای متنوعی حکومت میکردند که نمیتوان آن را با یک هویت قومی یا زبانی توصیف کرد. آنها اموری از بالا به پایین، تابع اراده رهبر فردی، قبیله، خاندان یا طبقه حاکم و نه بیان اراده مردم بودند. با آغاز به وجود آمدن دولت-ملتها در قرن نوزدهم، متفکران در مورد مزایای وسعت بحث کردند.
اقتصاددان آلمانی فردریش لیست استدلال کرد که دولتهای کوچک برای شکوفایی و رقابت با قدرتهای امپریالیستی و سایر دولتهای بزرگتر مبارزه خواهند کرد. در همین حال، جان استوارت میل، فیلسوف لیبرال بریتانیایی، معتقد بود که وسعت و تنوع دشمنان دموکراسی هستند: «نهادهای آزاد در کشوری که از ملیتهای مختلف ساخته شده است تقریبا غیرممکن است.»
چنین گزارههایی به طور مداوم در قرن بیستم مورد آزمایش قرار گرفتند. پس از جنگ جهانی اول و به طور قطعیتر پس از جنگ جهانی دوم، یک معماری بینالمللی جدید ظهور کرد که بر از بین رفتن امپراتوریهای قدیمی و ظهور جهانی از دولت-ملتها نظارت داشت. رابرتز و سرکیسیان هر دو ظهور و بقای بسیاری از کشورهای کوچکتر در این دوره را با اشاره به تاسیس نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد، همراه با تحکیم هنجارهایی که از حاکمیت ملی حمایت میکنند و تهاجم سرزمینی را ناامید میکنند، توضیح میدهند.
جهانی شدن، پیشرفتهای تکنولوژیک و کاهش موانع تجاری همچنین به کشورهای پیرامونی این امکان را میدهد که موقعیت بیشتری در اقتصاد جهانی داشته باشند.
در همان زمان، برخی از کشورهای بزرگ، بزرگتر شدند. اتحاد جماهیر شوروی ممکن بود در سال ۱۹۹۱ فروپاشیده شود (رابرتز جانشین چروکیده شوروی یعنی روسیه را یک ابردولت نمیداند)، اما به شیوهای شبه امپراتوری، چین، هند، ایالات متحده و اتحادیه اروپا رشد کرده اند تا بر جوامع و سرزمینهای پیچیده و عظیم حکومت کنند.
رابرتز اذعان میکند که این دولتهای مدرن با امپراتوریهای پیشین تفاوت دارند، زیرا در اختیار شهروندان خود هستند. او مینویسد که ابردولتها «سیاستهای ترکیبی هستند که بر سرزمینهای وسیع و جمعیتهای متنوع حکومت میکنند و ویژگیهای مهمی از امپراتوریها و دولتها دارند.» آنها شبیه امپراتوریها هستند، زیرا مجبورند جوامع مختلف را در یک گستره وسیع از قلمرو کنار هم نگه دارند.
اما آنها فناوریهای کنترلی مانند اینترنت و ابزارهای نظارتی پیشرفته دارند که امپراتوریها فاقد آن بودند. ابردولتها همچنین باید خواستههای رفاهی و حقوق بشری از سوژههایی را که اکنون در شهرها متمرکز شده اند، برآورده کنند، جایی که بهتر میتوانند برای اعمال فشار بر دولتها تا جمعیت عمدتا پراکنده و روستایی در قرون گذشته سازماندهی کنند.
نگرانی اصلی رابرتز دوام این ابر دولتهاست. فرض ضمنی این است که شکست یا فروپاشی هر یک از این ابردولتها بی ثباتی و درگیری عظیمی را ایجاد میکند. ایالات متحده قدیمیترین از این چهار کشور است که تاکنون حدود ۲۵۰ سال دوام آورده است. اما هیچ دلیل قانع کنندهای وجود ندارد که فکر کنیم ۲۵۰ سال دیگر دوام خواهد آورد یا اینکه ابردولتها به طور کلی قویتر از امپراتوریهای پیش از خود خواهند بود.
ابردولتها در برابر انبوهی از تهدیدهای آسیبپذیر هستند: حمله خارجی، شورش، تغییرات آب و هوا، بیماری، نابرابریهای داخلی فزاینده، تغییر در رقابت اقتصادی و توسعه نابرابر فناوری. هر یک از این موضوعات در ابردولتها به دلیل تنوع داخلی و اختلافاتشان بر سر سیاست برجسته میشود، زیرا آنها فاقد تمرکز تکفکر و اهداف سیاستی روشن دولتهای کوچک هستند. رابرتز مینویسد: «هرگز در تاریخ، ما سیاستهایی ایجاد نکرده ایم که چنین بارهای سنگینی را به دوش بکشند.» او گزارشی روشنگر از حکمرانی داخلی ابردولتها و کاوشی متفکرانه درباره شباهتهای آنها در تنوع، شکنندگی، ساختارهای رهبری و ایدئولوژی ارائه میکند.
رابرتز در بررسی دقیق خود از حاکمیت هر یک از چهار ابردولت، به نتایج غیرمنتظرهای میرسد. اولا، او وسوسه تمرکزگرایی را نتیجه ناخواسته تضعیف امپراتوریها و ابردولتها میداند. اتحاد جماهیر شوروی نمونه بارز شکنندگی ناشی از تمرکز بیش از حد است. در مقابل، او مدل اتحادیه اروپا از انسجام بدون اجبار را، که در آن اتحادیه بر اساس اجماع عمل میکند و قدرت اجرای تصمیمات خود را بر اعضای خود ندارد، به عنوان یک نقطه قوت و منبعی دائما دست کم گرفته شده برای انعطاف پذیری آن میبیند؛ بنابراین رابرتز اتحادیه اروپا را بادوامتر از دیگر ابردولتها میبیند.
با این حال، کاملا مشخص نیست که این دولتها با امپراتوریهای کنونی تفاوت زیادی داشته باشند. به عنوان مثال، امپراتوری بریتانیا احتمالا بسیار بیشتر از امپراتوریهای بینالنهرین باستانی مانند اکد و سومر شبیه یک ابر دولت مدرن بود. ایالات متحده امروز جمعیتی دارد که بیشباهت به امپراتوری بریتانیا در اوج خود نیست. آرمان آمریکایی بودن «شهری بر روی تپه»، «رویای چین» شی جین پینگ رهبر چین در مورد جهانی متمرکز بر پکن، یا ادعای نخستوزیر هند نارندرا مودی مبنی بر تبدیل شدن به یک گورو ویشوا («معلم جهانی») تکرار مدرن «ماموریتهای تمدن سازی» امپراتوریهای پیشین است.
به لطف تکنولوژی و جهانی شدن، مرزها مانند دوران امپراتوریها متخلخل باقی میمانند، بهویژه برای دولتهای کوچک و حتی برای ابردولتها. این نیروها همچنان به آزمایش فرضیات مرتبط با ایده دولت وستفالیا ادامه میدهند - اینکه کشورها دارای حاکمیت مطلق هستند، کنترل سفت و سخت مرزها را اجرا میکنند، شهروندانی دارند که فقط به آنها وفادار هستند و انحصار خشونت را حفظ میکنند. امروزه تفاوت بین امپراتوری و سوپردولت بیشتر به درجه بستگی دارد تا نوع. همانطور که چارلز مایر مورخ و دیگران استدلال کردهاند، امپراتوریها هرگز کاملا ناپدید نشدند. آنها فقط تغییر شکل دادند.
ماهیهای کوچک کارهای بزرگ میکنندسرکیسیان، برخلاف رابرتز، به دردسرهای کوچک و نه بزرگ علاقه دارد. کتاب متقاعدکننده و روان او بخشی از اهمیت دولتهای کوچک و بخشی از حمایت از ارمنستان است.
این تجربیات مردی است که زندگیاش با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفته است. او خاطرنشان میکند: «من این کتاب را از نقطه نظر منحصر به فردی مینویسم، از دیدگاه فردی که در یک ابرقدرت به ظاهر نابود نشدنی به دنیا آمد و بزرگ شد و مسیر یک دولت کوچک به ظاهر غیرقابل دفاع را هدایت کرد.»
تعریف معقول او از دولت کوچک این است که «کوچک از نظر وسعت و جمعیت (مثلا تا ۱۵ میلیون یا کمتر از آن) باشد. در سال ۲۰۲۴، ۱۶۴ دولت از ۲۳۷ دولت جهان این معیارها را داشتند، اتفاقا گروهی که اکثر کشورهای شرق، جنوب و جنوب شرقی آسیا را مستثنی میکند. نیمی از کشورهای جهان قلمرو کمتری نسبت به پرتغال دارند و در حال حاضر ۴۱ کشور عضو سازمان ملل متحد با جمعیتی کمتر از یک میلیون نفر وجود دارند. (در پایان جنگ جهانی دوم، تنها دو کشور ایسلند و لوکزامبورگ وجود داشتند.)
سرکیسیان استدلال میکند که «به سختی میتوان بقای دولتهای کوچک را در جهانی چندقطبی فزاینده که نظم، نهادها و هنجارهای آن با سرعت دگرگونیهای سیاسی، ژئوپلیتیکی، اجتماعی و فناوری در حال نابودی است، مسلم انگاشت.» سرعت تغییر، چالشهای جدیدی را به ویژه برای کشورهای کوچک ایجاد میکند. با وجود کوسههای بزرگ که در سرتاسر جهان به سمت یکدیگر حرکت میکنند، ماهیهای کوچک میتوانند کاری بیش از مخفی شدن در صخرهها انجام دهند؟
سرکیسیان چنین میاندیشد و تجربه ۱۰ دولت کوچک موفق را بررسی میکند. او سوابق بوتسوانا، استونی، ایرلند، اسرائیل، اردن، قطر، سنگاپور، سوئیس و امارات متحده عربی را بررسی میکند و به ارمنستان خودش ختم میشود. بسیاری از این دولتها در واقع از موانع ظاهری اندازه خود بهتر عمل کردهاند و از موقعیت مکانی، استعدادهای محلی، نبوغ، منابع طبیعی و سایر مزایای خود برای ایجاد اقتصادهای پویا استفاده کردهاند و اغلب نقشهای تاثیرگذاری در ژئوپلیتیک منطقه ایفا میکنند.
همانطور که او اشاره میکند، این تلاش ارمنیها برای تعیین سرنوشت بود که به آغاز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کمک کرد. سرکیسیان؛ بوتسوانا را به دلیل احتیاط اقتصادی و حکمرانی کارآمد، سنگاپور را به دلیل تبدیل شدن به یک نیروی اقتصادی تهاجمی و عیب یاب دیپلماتیک، و شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، بنیانگذار امارات متحده عربی، به دلیل مشاجرات امارتهای مختلف در یک موجودیت واحد تحسین میکند.
در هر مورد، این دولتهای کوچک زمینه موفقیتی را فراهم کردند که به سختی از پیش تعیین شده یا حتی پیشبینی شده بود. اما نمونه نتایج را دیکته میکند. او با انتخاب این حالات، موارد موفقیت را برگزیده است که در حقیقت، در میان کشورهای کوچک، استثناست تا هنجار. این مثالها مطمئنا به خودی خود آموزنده هستند، اما حذف بسیاری از کشورهای دیگر که عملکرد ضعیف تری داشته اند، خواننده را از یادگیری از شکست و همچنین پیروزی باز میدارد. مشخص نیست که آیا تجربه این حالتهای استثنایی؛ قابل تکرار، انتقال یا مقیاسپذیر است.
سرکیسیان در مورد همه به جز یکی از این دولتهای کوچک، سخنان تندی برای گفتن دارد. استثنا ارمنستان است که او به شدت از آن انتقاد میکند که فرصت آتشبس ۱۹۹۴ با آذربایجان را با ناکامی در تبدیل پیروزی به صلح پایدار از دست داده است. این شکست در سالهای اخیر نتایج فاجعه باری را به همراه داشته است، زیرا آذربایجان قویتر منطقه مورد مناقشه قره باغ کوهستانی را تصرف کرده و ساکنان ارمنی آن را در عمل اخراج کرده است. در واقع، مطمئنا در اینجا هشداری درباره خطرات بیربط بودن ژئوپلیتیک وجود دارد. کوچکی ارمنستان آن را منزوی کرده و قادر به دفع دشمنان و تهدیدهای محلی نیست.
برای سرکیسیان، همه دولتهای کوچک شاد شبیه هم هستند. سیاستهای آنها دارای چشم انداز ملی روشنی است که دولت را هدایت میکند. او اشارهای نمیکند که همه نمونههای او از دولتهای کوچک هوشمند به طور محکم به غرب گره خوردهاند یا اینکه نزدیکی آنها به غرب مزایای اقتصادی و دسترسیهایی را به همراه داشته است که آنها به اندازه کافی هوشمندانه از آن استفاده میکردند.
او چهار عنصر را برای موفقیت آنها و تعیین سرنوشت آنها فهرست میکند: یک پایه قوی از هویت ملی، یک رهبری قوی و هوشمند، یک چشمانداز مفصل برای کشورشان، و برنامهریزی استراتژیک روشمند. علاوه بر این، ساختار دولتی منسجم و توازن قدرت داخلی با نهادهای قوی و دموکراسی، میتواند به موفقیت دولتهای کوچک کمک کند.
سرکیسیان فردی خوشبین و تکنوکرات است با توجه به اینکه حرکت علم و فناوری به دولتهای کوچک امکان میدهد بر محدودیتهای تحمیل شده توسط جغرافیا، سیاست قدرت و ژئوپلیتیک سنتی غلبه کنند و در نتیجه سلطه دولتهای بزرگ را مختل کنند. همانطور که جهانی شدن از حوزه فیزیکی به قلمرو مجازی منتقل شده است، دولتهای کوچک حتی پیکربندی مجدد یا دور زدن قوانین را آسانتر کردهاند. قدرت دیگر تنها در بازیگران بزرگ وجود ندارد [بلکه]در دولتهای کوچک نیز ساکن است.
به عنوان مثال، سرکیسیان موفقیت سنگاپور را به تغییر آن به سمت تحقیق و توسعه پس از سال ۱۹۸۶ نسبت میدهد، که در برنامه استراتژیک سال ۱۹۹۱ به اوج خود رسید و سنگاپور را از تولید فشرده به سمت اقتصاد متمرکز بر دانش هدایت کرد. سرمایهگذاری اسرائیل در آموزش و فناوری به حفظ آن در برابر دشمنان متعدد کمک کرده است.
تسلط دولتهای بزرگ به قدرت نظامی، اقتصادی و تکنولوژیکی آنها بستگی داشت. اکنون، کشورهای کوچک با استفاده از فناوریهای ارتباطی و سیستمهای نظارتی و هواپیماهای بدون سرنشین در هر دو زمینه غیرنظامی و نظامی، اهرمهایی را در عرصههای اقتصادی و فناوری به دست آوردهاند.
هفت کشور از ۱۰ کشور برتر در شاخص نوآوران بلومبرگ که کیفیت نوآوری را در یک اقتصاد خاص اندازهگیری میکند، کشورهای کوچک هستند. سرکیسیان هوش مصنوعی را به عنوان یکسان سازی میدان بازی میداند – ایجاد نوعی برابری بین دولتهای بزرگ و کوچک و تبدیل شرکتهای خصوصی مانند گوگل و سرمایهگذاران فردی مانند ایلان ماسک به بازیگرانی تاثیرگذار.
سرکیسیان که یک سیاستمدار پراگماتیک است، اذعان دارد که قدرت دولتهای کوچک در استفاده از موازنههای منطقهای برای تضمین بقای خود، در ایجاد اقتصاد و ارتش برای بازدارندگی دشمنان و در افزایش جذابیت آنها برای وادار کردن دیگران به همکاری با آنها نهفته است. او اصرار دارد که دولتهای کوچک حتی در عصر رقابت قدرتهای بزرگ و گسلهای ژئوپلیتیک گسترده تر، میتوانند پیشرفت کنند و به شهروندان خود صلح و ثبات ارائه دهند.
مشکلات وسعتاما از نظر سرکیسیان، دولتهای کوچک، تنها زمینهای مناسب برای دستاوردهای تکنوکراتیک نیستند. آنها میتوانند نقش تقریبا اخلاقی در نظام بینالملل ایفا کنند. او مینویسد: «دولتهای بزرگ خواهان سلطه هستند. دولتهای کوچک به دنبال ثبات هستند. او از یک «باشگاه کشورهای کوچک» حمایت میکند، نهادی که این کشورها را گرد هم میآورد، به دنبال پیشبرد منافع آنهاست، و همواره مبشر دوستی میان همه کشورهاست، زیرا صلح شرط بقای آنهاست.
چنین پیکرهای میتواند جهان را از شدیدترین غرایزش نجات دهد. اما این فرض که دولتهای کوچک همیشه منطقی عمل میکنند و خیر بزرگتر را دنبال میکنند، با این واقعیت رد میشود که بیشتر دولتهای کوچک شکست خورده اند تا موفق شده اند خود را از نظر اقتصادی و نظامی بسازند.
سرکیسیان در تفکر خود در مورد دولتهای کوچک به دلیل احساس رمانتیسیسم مقصر است. این کشورها به سختی از درگیریهای داخلی مصون مانده یا از ایجاد جنگها بیزار هستند و اغلب قدرتهای بزرگ را به منازعات خود میکشانند.
با این حال به نظر میرسد که هم سرکیسیان و هم رابرتز پیدایش و بقای دولتهای کوچک را به عنوان شاهدی از جهانی کمتر خونین و منظمتر درک میکنند. پس از سال ۱۹۵۰، نگرش نسبت به مشروعیت جنگ به طور اساسی تغییر کرد و در قوانین و هنجارهای بینالمللی بیان شد. این باور ممکن است در غرب رایج بوده باشد و این انشعابی از خودپسندی رایج غربی است که مدعی است جنگ سرد عمدتا صلحآمیز بوده است.
اما این حقیقت را نادیده میگیرد که در کشتارهای خود، که عمدتا در آسیای دریایی بود، بهطور متوسط در هر روز از جنگ سرد ۱۲۰۰ نفر کشته میشدند. چه با چارلز تیلی مورخ موافق باشیم یا نه که «جنگ دولت را ساخت و دولت جنگ را ساخت»، میتوان استدلال کرد که ایجاد دولتهای کوچک در خدمت نیازهای قدرتها و ابرقدرتهای بزرگ جنگ سرد است.
ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به استعمارزدایی و فروپاشی امپراتوریهای قدیمیتر اروپایی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ کمک کردند، حداقل تا حدی به این دلیل که آنها را قادر میسازد تا مشتریانی پیدا کنند و به کنترل امور بینالمللی بپردازند، در حالی که جنگ را در جایی که برایشان مناسب است، دور از خانه ادامه دهند.
امروزه، رقابت قدرتهای بزرگ در دنیایی بین نظم ها، زمینهای را که دولتهای بزرگ و کوچک در آن فعالیت میکنند، تغییر داده است. رقابت قدرتهای بزرگ به دولتهای کوچکتر این شانس را میدهد که با دولتهای بزرگتر مقابله و در مقابل یکدیگر بازی کنند. اما رویگردانی از جهانی شدن، که بسیاری از کشورهای کوچک به آن وابسته هستند، میتواند عواقب مخربی داشته باشد.
همه دولتها تحتتاثیر نبود نظم بینالمللی مستقر، ناکارآمدی سیستم چندجانبه و تضعیف هنجارهای پس از جنگ جهانی دوم هستند، اما این روندها بیشترین ضربه را به کشورهای کوچک وارد میکند. در واقع، نظم نامطلوب کنونی - برخلاف نظر نویسندگان - شاهد اتکای فزاینده به زور و نظامی سازی سیاست خارجی دولتهای بزرگتر در نظام بینالملل بوده است. اگر دولتهای بزرگ دچار مشکلات انسجام شوند، دولتهای کوچک از پیامدهای ضعف رنج میبرند.
سوابق اخیر نشان میدهد که دولتهای بزرگ اغلب میتوانند از تحمیل اراده خود بر کشورهای کوچکتر ناامید شوند - به تجربیات روسیه در اوکراین و سابقه ایالات متحده در افغانستان مراجعه کنید. به همین ترتیب، کشورهای کوچکی مانند ارمنستان به دلیل کوچکی خود میتوانند مبارزه کنند و قلمرو خود را در نبرد با دشمنان قدرتمندتر از دست بدهند، اما صرف نظر از اندازه، نابسامانی جهانی امروزی همه دولتها را تحتتاثیر قرار میدهد، زیرا هر دوی دولتهای بزرگ و کوچک برای ایجاد نتایج مورد نظر با دشواری مواجه هستند.